کد مطلب:140358 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:115

شرح وقوع حملات لشگر کفرآئین به سپاه کیوان شکوه امام
طبق فرموده برخی از اهل تحقیق آنچه از كتب معتبره ارباب مقاتل استفاده می شود آن است كه از اول طلوع آفتاب كه لشگر حق و باطل در مقابل هم صف آرائی نمودند تا نزدیك زوال ظهر چهار حمله در میان این دو گروه واقع شده و شرح این حملایت چنین است:

حمله اول

پس از آنكه عمرو بن حجاج زبیدی و عمر بن سعد جنگ تن به تن را نپسندیده و بنا گذاردند كه بطور مغلوبه محاربه كنند به گفته پسر سعد ستمگر تمام لشگر به جوش و خروش درآمدند، پیاده و سواره به حركت آمدند، سركرده پیادگان شمر بن ذی الجوشن و سردار سواران عمرو بن حجاج زبیدی بود، گاهی شمر ملعون از میسره عربده كنان پیادگان را به هروله و ولوله می آوردند و زمانی عمرو بن حجاج از میمنه هلهله كنان لشگر را به جولان وادار می كرد بفرموده برخی از ارباب مقاتل گاها شمر از میسره به میمنه لشگر امام علیه السلام حمله می برد و تنور حرب را گرم می كرد و گاها عمرو بن حجاج از میمنه به میسره سپاه خامس آل عبا علیه السلام یورش می برد یك حمله عمرو بن حجاج با سپاه خود بر اصحاب امام علیه السلام آورد و می خواست با آن لشگر را از پا درآورد ولی كاری از پیش نبرد زیرا همان طوری كه قبلا شرح دادیم اصحاب امام علیه السلام از مراكب به زیر آمده زانوها بر زمین زده نیزه های خود را در مقابل چشم اسبان روی دست گرفتند، اسبها رم كرده


اصلا قدم از قدم برنمی داشتند لشگر عمرو بن حجاج هر چه ركاب به مركبان زدند اسبها اصلا قدم پیش ننهادند لذا لشگر كفر با كمال خفت و سرافكندگی رو برگردانده و هزیمت كردند، آنها كه برگشتند اصحاب امام علیه السلام نیزه ها به زمین نهاده كمانها سر چنگ درآوردند و آن كافران را تیرباران كردند و جمع بسیاری را كشتند و گروهی را مجروح ساختند.

حمله دوم

پس از ناكام ماندن حمله اول شمر بن ذی الجوشن عمرو بن حجاج را مورد سرزنش و شماتت قرار داد بلكه دشنام بسیار باو گفت و خود عازم شد كه بر سپاه امام حمله ببرد، مرحوم مفید در ارشاد می فرماید:

فحمل شمر بن ذی الجوشن فی المیسرة علی اهل المیسرة، فثبتواله و طاعنوه.

حاصل آنكه: شمر بی دین به روی پیادگان صیحه زد و سواران را به مدد پیادگان واداشت و هر دو را بر حمله برانگیخت، از میسره به میسره لشگر امام حمله آورد دچار شیر بیشه پردلی حبیب بن مظاهر اسدی شد كه رئیس و سردار میسره امام علیه السلام بود آن دلیر بسیار سعی و كوشش نمود تا با سپاه تحت فرمانش جلو لشگر را كه همچون مور و ملخ حمله آورده بودند گرفتند و با نیزه های بلندی كه در دست داشتند مانع هر گونه تعرض و پیشروی دشمن شدند، مردانگی ها كرده و رشادتها از خود نشان دادند و با اینكه جمعیتشان اندك بود و سپاه دشمن انبوه و غیر معدود نشان می داد مع ذلك آنها را مهار كرده و حمله آنها را متوقف نمودند.

مرحوم مفید در ارشاد می فرماید:

و اخذت خیلهم تحمل و انما هی اثنان و ثلاثون فارسا و لا تحمل علی جانب من اهل الكوفة الا كشفته یعنی انصار الله كه سی و دو سوار بودند بر هیچ طرفی از سپاه كوفه حمله نمی آوردند مگر آنكه متفرق می ساختند مانند مور و ملخ به روی هم می انداختند.


شعر



حبیب دلاور در آن كارزار

بكوشید كوشیدنی مردوار



درآویخت شمر و بسی پی فشرد

جهان دیده را پای از جا نبرد



حبیب و اصحاب سپاه شمر ملعون را در هم شكستند كار را بر سواران و پیادگان تنگ نمودند.

حمله سوم

مرحوم مفید در ارشاد می فرماید:

فلما رأی ذلك عروة بن قیس و هو علی خیل اهل الكوفة بعث الی عمر بن سعد:

اما تری ما یلقی خیلی هذا الیوم من هذه العدة الیسیرة، ابعث الیهم الرجال و الرماة...

چون عروة بن قیس ناپاك كه سردار سواران بود این جلادت و رشادت را از آن جماعت اندك كه همگی تشنه و گرسنه و خسته و مجروح بودند دید بر خود پیچید و خون حمیتش بجوش آمد.

مرحوم علامه قزوینی در ریاض الاحزان فرموده: در این حمله اكثر اصحاب امام علیه السلام شهید شده و اندكی از آنها باقی مانده آن هم همگی مجروح و درمانده و خسته.

چون میرغضب حضرت مرتضی علی، عباس بن علی سلام الله علیهما دید عروة بن قیس از قلب لشگر به حمایت شمر كافر لشگر آورد و كار اصحاب را زار كرد غیرت اسد اللهیش به حركت آمد، یاران و جوانان هاشمی را فرمان داد كه سپرها بر سر و شمشیرها از كمر بكشند به حمایت حبیب درآیند.

شعر



چو آن دید عباس از قلب گاه

خروشید كی جان نثاران شاه






بتازید پیر و جوان كینه توز

كه بر میسره اسپری گشت روز



اگر یكدم دیگرستی شكیب

نماند یكی از یلان حبیب



بیاری یكی رنج بر تن نهید

همه یك عنان رو به دشمن نهید



مترسید از سختی روزگار

كه فیروز كار است پروردگار



ز گفتار سالار لشگر پناه

دلیران گرفتند از سر كلاه



چون عروة بن قیس شجاعت و دلاوری اصحاب حضرت را دید و نیز قمر بنی هاشم به مدد و حمایت آنها رسید و روز روشن را در نظر لشگر چون شب ظلمانی تار نمود و لشگر كوفی بنای فرار نهادند، آشفته خاطر گشت و كسی بنزد عمر بن سعد ناپاك فرستاد كه آیا نمی بینی این قوم بی ترس و باك چه خاك بر سر لشگر ریختند و این جماعت اندك چه آتشی افروختند

شعر



تماشا مگر آمدی سوی بزم

نه این دشت جنگ است میدان رزم



نبینی كزین تشنه مشتی سوار

چه آمد به من درگه كارزار



حمله چهارم

مرحوم مفید در ارشاد فرموده: فابعت الیهم الرماة، عمر بن سعد بی حیا تیراندازان آنچه بودند را به مدد فرستاد سر كرده تیراندازان حصین بن تمیم بود، حكم كرد اصحاب حضرت را تیرباران كنید:

از یك طرف سواران شمشیر زن، از طرف دیگر تیراندازان و از طرف دیگر سنگ افكنان اصحاب امام علیه السلام را محاصره كردند، پیادگان برای پی كردن اسبها در كمین نشستند.

مرحوم مفید فرموده: آن قدر طول نكشید كه آن زن صفتها اسبان اصحاب شاه تشنه لب را پی كردند شیران دین را از زین به زمین آوردند و از یكدیگر جدا كردند و هر یك را گروهی در میان گرفتند.


سربازان امام علیه السلام را تیراندازان حلقه زدند، خونهای آن دلیران را مانند باران بهاری ریختند اصحاب و یاران امام علیه السلام خسته و كوفته از حمله كوفیان به هر گوشه و كنار می دویدند و پناه به سوراخ جانوران می بردند مثل آنكه كبوتر از چنگ باز بهر طرف پناه برد و راه فرار نداشته باشد لا علاج جان در این كار گذاشتند و بسیاری از آنها شهید شدند، ناله زار ایشان به گوش شاه تشنه كام رسید امام علیه السلام چون كار اصحاب را زار دید پای مبارك به حلقه ركاب گذارده به حمایت اصحاب روی به معركه نهاد.

شعر



بجنبید شاه شهادت كرای

بزین همچو خورشید بگرفت جای



یكی ابر گوهر فشانش به مشت

سپه داد بر كوه پولاد پشت



غریو یلان سر به گردون كشید

ز ابر بلا، لاله ی خون چكید



ثم یكرون كرا للیوث من الغاب و یفترسون قطیعا من تلك الذباب یصطرخون بالصوت الجلی و ینادون مددا یا علی.

چون اصحاب و انصار شاه شهداء را در معركه كارزار دیدند كه به حمایت ایشان بر آمده مانند اسد الله الغالب جنگ می كند و سپاه كفر به روی هم می ریزد قوت گرفتند چون شیر گرسنه حمله ور شدند، گرگان كوفه و شام را از پیش روی خیام دور كردند جمعی پروانه آسا در گرد شمع امام علیه السلام می گشتند، هر وقت تیر و یا شمشیر به قصد جان امام زمان می آمد یاران سینه سپر می كردند تیرها به جان خود می خریدند چنانچه مرحوم سید در لهوف می فرماید:

عمرو بن قرطه انصاری پروانه وار دور حضرت می گشت و كان لا یأتی الحسین علیه السلام سهم الاتقاه بیده، یعنی تیری به سوی حضرت نمی آمد مگر آنكه عمرو بن قرطه به دست خود آن تیر را می گرفت و نمی گذاشت بر بدن حضرت بیاید و لا سیف الا تلقاه بمهجته اگر شمشیری به روی امام كشیده می شد آن


جوانمرد به دل و سینه خود قبول می كرد و مشتاقانه می كوشید.

به فرموده برخی از ارباب تحقیق این حمله شدیدتر از حملات دیگر بود و می توان گفت نظیر آن اصلا در هیچ حربی واقع نشده نه در قبل و نه در بعد و اساسا چشم روزگار همچو كارزاری ندیده و گوش زمانه چنین واقعه ای نشنیده، دو سپهسالار امام علیه السلام یعنی زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر چنان ثبات قدم و رشادتها از خود نشان دادند و در مقابل آن انبوه لشگر كه عدد آنها را خدای می دانست به نحوی ایستادگی كردند كه تا بحال از هیچ دلاور و شجاعتی دیده نشده.

باری یاران امام علیه السلام چنان كار را بر عمرو بن حجاج زار كردند و بطوری بر شمر و یاران كافرش سخت گرفتند كه در تصور نمی گنجد، عروة بن قیس و حصین بن تمیم كه یكی سركرده تیراندازان و دیگری سردار سنگ افكنان بودند با آن سپاه نامعدود هر چه كردند كه اصحاب و یاران حضرت را از در خیمه ها دور كنند و رو به خیام آوردند و كار را یكطرفه نمایند میسر نشد.

مرحوم مفید در ارشاد می فرماید:

قاتل اصحاب الحسین علیه السلام القوم اشد القتال حتی انتصف النهار

یعنی اصحاب و یاران باوفای امام علیه السلام همچنان قتال و كارزار سختی كردند تا زمانی كه روز به نیمه رسید عمر بن سعد ملعون حكم كرد از یك طرف حصین با تیراندازان و از طرف دیگر عمرو بن صبیح با سنگ اندازان و شمر حرامزاده با پیادگان حمله آوردند، از طرفی دیگر امام علیه السلام به حمایت اصحاب و احباب پای در ركاب آورده شمشیر آتش فشان بدست گرفت از پشت اصحاب تكبیر می گفت و حمله می كرد، سپاه كفرآئین اسبهای انصار الله را پی كرده و سواران را از برج زین به زیر كشیدند چون شهسواران مضمار جلادت پیاده ماندند دامن پردلی بر كمر زده و آستین یلی بالا كشیدند دسته های شمشیرهای آتشبار به دست گرفتند و بر


كوفیان حمله كردند.

ابن سعد نامرد همینكه دید شهزادگان و یاران امام علیه السلام پیاده ماندند و یك سمت خیام را از اصحاب و انصار خالی دید به شمر گفت پیادگان را بردار و رو به خیام امام ببر و صدای شیون زنان را بلند كن تا حسین و اصحابش پریشان شوند سپاه پسر سعد به دو فرقه تقسیم شدند، یك فرقه دور امام و اصحاب آن جناب را گرفته بودند مشغول جنگ و جدال بودند و فرقه دیگر رو به خیام آوردند از جلو طناب خیمه ها را بریدند و خیمه ها را مثل حباب سرنگون كردند، زن و بچه ها كه در میان خیمه ها بودند بیرون می دویدند از این خیمه به آن خیمه پناه می بردند، بهر خیمه كه پناه می بردند لشگر می رسیدند آن خیمه را كنده و غارت می كردند و كار به جائی رسیده بود كه همه زنان و دختران به خیمه خاص شاه تشنه لبان پناه بردند و در آنجا جمع شدند و بنای ناله و ضجه و صیحه گذاردند.

شمر ناپاك به آن خیمه هم رسید دست بی ادبی دراز كرد، مخدرات حرم و بانوان محترم بیرون خیمه نظر كردند كسی از یاران و اصحاب را ندیدند بلكه تا چشم كار می كرد اعداء و دشمنان بودند چنان شیون وامحمداه واعلیاه سر دادند همینكه صدای شیون زنان به گوش اصحاب رسید دانستند كه دشمن رو به خیام كرده خواستند برگردند راه بسته بود، دو یا سه نفر كه از روی غیرت و حمیت برای حفظ ناموس، دشمن را می شكافتند و رو به خیام می آوردند سپاه شمر آنها را تیرباران كرده و از پای درمی آوردند.

امام علیه السلام در میان معركه صدای شیون زنان را شنید و حال زار اصحاب خود را دید كه نه حالت جنگ كردن دارند و نه قوه رفتن به سوی خیمه گاه زیرا لشگر میان ایشان و خیمه بانوان حائل بودند، اگر ساعتی دیگر بهمین حالت باقی بمانند جملگی گرفتار اشرار شده و همه شهید می شوند لذا آن حضرت بانگ برآورد كه ای یاران از خیمه ها بگذرید به خدا بسپارید خود مشغول جنگ بشوید دشمن را


از میان بردارید و خود را به خیام برسانید.

به فرموده امام علیه السلام، اصحاب در یك جا جمع شدند پشت به پشت هم دادند از روی غیرت و حمیت می كوشیدند هر چه صدای شیون زنان زیاد بلند می شد اصحاب و یاران و جوانان كوشش و كشش بیشتر می كردند.

ابومخنف می نویسد: شمر ناپاك میدان را خالی دید بعد از خراب كردن خیمه ها و پاره نمودن سرادق امام علیه السلام گفت: آتش بیاورید تا خیمه ظالمان را آتش بزنم.

بعضی از اصحاب حضرت كه اهل جنگ نبودند از قبیل خدام و عملجات خیام و مثل هند بن ابی هند كه خالوی امام علیه السلام بود و پیری قد خمیده و ریش سفید در خانه حضرت محسوب می شد اینها فریاد برآوردند:

ای ظالم: أتحرق حرم الله و رسوله، آیا حرم خدا و رسولش را آتش می زنی

قال: نعم، گفت: بلی

در آن گیرودار پیر روشن ضمیر را شهید كردند و به صورت بلند جار زدند: قتل و الله خال الحسین

ای مردم والله خالوی حسین بن علی علیهماالسلام را هم كشتند.

از جمله شهداء در این جمله خزیمه رسول ابن سعد بود كه به رسالت خدمت حضرت آمد و برنگشت.

و از جمله انس بن ابی سجیم بود چنانچه مرحوم مجلسی در بحار فرموده است.

پسر سعد ستمكار صیحه زد: ای شمر مترس خیمه ها را آتش بزن.

خبر به امام علیه السلام دادند: آقا خیمه ها را شمر آتش زد.

حضرت آهی سرد از دل بركشید و سر به آسمان كرد و عرضه داشت:

اللهم لا یعحزك الشمر ان تحرق جسده فی النار یوم القیمه، ای خدای حسین


تو كه عجز نداری از اینكه شمر را به آتش غضب بسوزانی، ای خدا در راه تو همه مصیبات را بر خود می خرم، از مال گذشتم ولی عیال را بتو می سپارم.

امام در میان معركه جنگ می كرد و از دل با خدا مناجات می كرد، زنان و دختران در آفتاب سوزان شیون كنان بودند، نائره آتش از دور خیمه ها بلند بود، همینكه خروش و ناله اهل و عیال بلند شد جوانان هاشمی از عمر سیر شدند، پسر از برای مادر، برادر از برای خواهر، مرد بجهت زن زار و دل افكار شدند، رنجی بسیار و زحمتی بی شمار كشیدند چندین هزار كشتند تا راهی به خیمه ها پیدا كردند پیشاپیش زهیر بن قین بجلی راه می گشود یاران از عقب سر بر یمین و یسار حمله می كردند و می آمدند.

مرحوم شیخ مفید در ارشاد می فرماید: و حمل علیهم زهیر بن القین مع عشرة رجال من اصحاب الحسین علیه السلام.

مرحوم مجلسی در بحار فرموده:

در آن هنگامه و گیرودار ابوغدره ضبابی كه از طائفه شمر شریر بود به زهیر بن قین برخورد و گفت: ای زهیر خیمه ها را هم غارت كرده و آتش زدیم.

زهیر دیگر فرصتش نداد نیزه به دهانش زد كه از قفا سر به در آورد و به جهنم رهسپار شد، بعد رو به شمر آورد آن ناپاك دید اصحاب و انصار خود را از میان هنگامه كارزار خلاص كرده و اینك پشت سر هم می رسند، لذا روی به فرار نهاد.

زهیر با یاران كه تعدادشان ده نفر بود بر آن كفره و فجره تاختند جمعی كثیر را به خاك انداختند الباقی زخم دار راه فرار را پیش گرفتند در راه و نیمه راه به سایر اصحاب برمی خوردند طعمه شمشیر آبدار می شدند.

مخدرات حرم از آمدن زهیر و فرار دادن دشمن قدری آرام گرفتند ولی از برای جوانان و برادران تشویش داشتند كه مبادا خدای نكرده سر موئی از ایشان كم شده باشد در این اثناء علم خورشید پرچم عباسی پیدا شد نعره جوانان به


گوش خواهران و مادران رسید همه دیده به راه داشتند دیدند امام علیه السلام آمد، علی اكبر رسید، قاسم پیدا شد، عون و جعفر و عبدالله و سایر جوانان همه از راه رسیدند.

از آن طرف شبث بن ربعی با آن قساوت قلب شمر را سرزنش كرد و گفت:

ثكلتك امك افزعنا النساء مادرت به مرگت بنشیند این زنها كه جگرهای ما را از ضجه و ناله كباب كردند زنها چه تقصیر داشتند.

فاستحیی شمر و اخدوا لا یقاتلوهم الا من وجه واحد شمر ناپاك از حرف شبث خجالت كشید قرار دادند كه دیگر به زنها كاری نداشته باشند و فقط با مردان بجنگند.